قورباغه ، شتر مرغ ، خرچنگ ؛ سندرم هايي که بايد از شر آن ها خلاص شويد.

 

چرا مغز ما، قورباغه ی پخته می شود؟

نام این سندرم از یک آزمایش واقعی گرفته شده است. اگر قورباغه را درون یک دیگ پر از آب بگذارید که دمای مناسبی دارد و بتدریج دما را زیاد کنید قورباغه آنقدر برای متعادل کردن دمای بدن خود تلاش می کند که خسته شود و توان خود را از دست می دهد، در نتیجه، وقتی آب به نقطه جوش می رشد دیگر نمی تواند از دیگ بیرون بپرد، اما اگر قورباغه را از ابتدا درون آب جوش بگذارید، فورا بیرون می پرد.

دلیل این رفتار این است که قورباغه یک حیوان خونسرد است و دمای بدن خود را با تغییرات تدریجی دمای محیط تطبیق می دهد.وقتی دچار گرفتاری می شویم، ترجیح می دهیم مشکلاتی که هنوز اندک هستند را تحمل کنیم و این مساله آن قدر ادامه پیدا می کند که وضعیت به بدترین حالت ممکن می رسد.

مشروط شدن در یک ترم،قبول نشدن در رشته و دانشگاه مورد علاقه تان نیز به تدریج اتفاق افتاده بود که با عادی شدن نمرات و درصد های پایین مغز قورباغه ایتان در حال پخته شدن بود.این داستان نکته جالبی را یادآوری می کند ذهن انسان نقاط ضعیفی دارد. ازجمله این نقاط ضعف ان است که متوجه تغییرات بسیار تدریجی منفی یا مثبت نمی شود و این مسئله آنجا خطرناک می شود که این تغییرات تدریجی در طول زمان تبدیل به روندی می شوند و بقای شما حرفه و عملکرد شما را به مخاطره می اندازد. مغز ما خطر را بیشتر در مواردی که اتفاق ناگهانی در محیط اطرافش رخ می دهد تشخیص می دهد،زمانی که خطر به صورت آرام و تدریجی گسترش می یابد کمتر درک می کند.

تجویز راهبردی:

1) فاصله گرفتن از وضعیت موجود و نگاه از بالا
2) آینده ای را که در صورت ادامه وضعیت فعلی به وجود می اید را به تصویر بکشید.این تکنیک با به تصویر کشیدن اینده مغز قورباغه ای مارا به صورت مصنوعی در آب جوش می اندازد.در این تکنیک 2 سوال زیر را از خود بپرسید:

1) چه پارامتر هایی ،تغییراتشان کم و کم اهمیت است که تغییرات تدریجی ولی دائمی دارند؟
2)اگر آن تغییرات برای مدتی (یک سال،5 سال،ده سال )ادامه پیدا کند چه چیزهایی رخ می دهد؟          

تفکر محافظه کارانه:

مغز ما به باوررهای قدیمی ما وفادار می ماند و آن ها را رها نمی کند و اطلاعات جدید و تصدیق شده را نادیده می گیرد.
دکتر اسپنسر جانسون نویسنده کتاب چه کسی پنیر من را برداشت، فرق بین آدم ها و موش ها را این طور توصیف می کند:
وقتی یک موش حس می کند تلاش هایش به نتیجه نمی رسد، روش خود را عوض می کند اما آدم ها وقتی حس می کنند کاری که انجام داده اند به نتیجه نمی رسد، عصبانی و خسته می شوند و دوست ندارند روش های خود را عوض کنند حتی گاهی اگر کسی راهکار تازه ای را به آن ها نشان دهد حالت دفاعی به خود می گیرند و می گویند«من همیشه این کار را همین مدلی انجام داده ام یا من ادم این مدلی هستم»
مقاومت در برابر تغییر الگوی خواب، یادگیری روش های درست مطالعه نمونه ای از این تفکر است.

اثر شترمرغ!

معروف است هر گاه شترمرغ از چیزی بترسد، سر خویش را زیر شن فرو می برد بدین گونه به گمان خود از شر دشمن در امان است.طبق این نظریه ذهن مایل است از برخی مسائل دائما چشم پوشی کند و اصطلاحا خودش را قائم کند.در بیشتر اکثر مواقع وقتی اوضاع بد می شود، در بیش تر موقع دلمان نمی خواهد که از مشکلات خود چیزی بدانیم و وارد جزئیات شویم همانند شتر مرغی که سرش را در شن ها پنهان می کند، ما اطلاعاتی را که ناراحتمان می کند را نادیده می گیریم و ترجیح می دهیم به مشکلاتمان فکر نکنیم. علت این پدیده این است که فکر کردن انرژی بر است بویژه اینکه بخواهی در مورد درست یا اشتباه بودن تصمیم خودت تصمیم بگیری.

تجویز راهبردی:

برای خلاصی از این مشکل در گذشته نمانید. یکی از دلایل اینکه ذهن شما بررسی تصمیمات گذشته را سانسور می کند این است که از حسرت گریزان است، بنابراین اگر به بررسی تصمیمات گذشته می پردازید، عبرت بگیرید و عبور کنید. در گذشته خیمه نزنید.
عدم انجام تحلیل آزمون، عدم پیگیری نتیجه آزمون و امتحان، خوشحالی از صحیح نشدن برگه های امتحان نمونه هایی از اثر شتر مرغ در ماست.

اثر خرچنگ در سطل

مشاهدات نشان می دهد یک خرچنگ تنها زمانی می تواند از درون یک سطل خودش را از بیرون بکشد که تنها باشد اما خرچنگ های دیگری هم درون سطح وجود داشته باشند، آن ها سعی می کنند جلوی بالا رفتن خرچنگی که می خواهد فرارکند را بگیرند.
گاهی فضای رقایت های ناسالم در کلاس از قبیل همسو کردن تمامی همکلاسی ها برای همکاری در برگزار نشدن امتحان و یا همسو کردن کل کلاس برای جلوگیری از تشکیل کلاس چنین اثری را حاکم می کند.

سندرم احساسات دست دوم!

واقعیت آن است که لزوما همیشه برای خودمان نمی ترسیم. این ترس از درون ما سرچشمه نمی گیرد. علت استرس ما ربطی به ما ندارد گاهی احساس نارضایتی داریم اما نه از زندگی خودمان. افسرده ایم نه اینکه واقعا خودمان افسرده باشیم.
این یک پدیده شناخته شده است: احساسات واگیر دارند. اگر با افراد شاد معاشرت می کنید احتمالا خودتان هم همین حس را خواهید داشت بر عکس آن هم صادق است. اگر اطرافیانتان دائما مضطرب باشند، احتمال آنکه شما هم آسیب ببینید زیاد است به این پدیده احساسات  دست دوم و یا واگیری اجتماعی می گویند.

شما خوشحالید اما نه به خاطر این که وضعیت شما مطلوب است بلکه به این خاطر که بغل دستی شما خوشحال و سرزنده است.
احساسات دست دوم می تواند از طریق ارتباطات کلامی، غیر کلامی و نوشتاری منتقل شود و این یعنی، از طریق تلفن هم ممکن است این بیماری را بگیریم .

تجویز راهبردی:

الف) آدم های دور و برتان را با دقت انتخاب کنید؛
شما دقیقا شبیه کسانی خواهید شد که وقتتان را با آن ها می گذرانید«انتونی رابینز»
شخصی که در 5 سال آینده خواهید بود، بر پایه کتاب هایی است که امروز می خوانید و  افرادی که دور و بر خود دارید.
خود را در محاصره افراد موفق قرار دهید. بنابرین سبد افرادی که با آن ها در ارتباط هستید را خودتان انتخاب کنید به ازای هر فرد با احساسات منفی، دو فرد با احساسات مثبت به شبکه روابط خود اضافه کنید.

ب) اتوبان دو طرفه بسازید؛
بدیهی است که اگر بغل دستی شما کلافه، غمگین و ناراضی باشد این کلافگی، نا امید ، عصبانیت به سوی شما سرریز می شود(جاده یک طرفه) ولی با همدردی، شناخت ریشه های حل مسئله این اتوبان را دو طرفه کنید. یادتان باشد حال خوب آینده او، حال خوب شما خواهد بود. توجه داشته باشید که فقط احساسات منفی نیستند که واگیر دارند بلکه احساسات مثبت هم همچین خاصیتی دارند.شما تزریق کننده ی انرژی، امید، تلاش … باشید.

ج)عقب نشینی استراتژیک کنید؛
اگر کسی وجود دارد که نمی توانید او را کنار بگذارید که 2 راهکار قبلی در مورد او جواب نمی دهد دست به عقب نشینی استراتژیک بزنید و ارتباطتان را محدود کنید و البته قطع نکیند

افرادی که هر روز با آن ها در ارتباط هستید یعنی گروه مرجعتان 95% مسئول موفقیت یا شکستتان هستند آن ها را با دقت انتخاب کنید.

سندرم موش صحرایی!

گروهی از عصب پژوهان آزمایش جالبی ترتیب دادند. آن ها دو تصویر به آزمایش شوندگان نشان می دهند در برخی موارد تصویر دوم همان تصویر چرخانده شده تصویر اول بود. آزمایش شوندگان باید می گفتند که آیا تصویر دوم همان تصویر اول است که چرخانده شده است یا نه؟

وقتی آزمایش شوندگان به تنهایی این آزمایش را انجام می دادند با احتمال 90 درصد پاسخ هایشان درست بود در راند بعدی آزمایش در یک گروه هفت نفره قرار گرفتند که عمدا به شش نفر آن ها گفته شده بود پاسخ غلط بدهند، ازمایش شونده نیز پاسخ آن ها را می شنید. این بار نتایج کاملا متفاوت و شگفت انگیز بود! میزان پاسخ های صحیح به 59 درصد کاهش پیدا کرد.
چه چیزی رخ می دهد؟ بی شک تمایل درونی ما به پیروی از جمع!
عصب پژوهان با تصویر برداری و آنالیز فعالیتی که در مغز رخ می داد فهمیدند زمانی که این شرکت کنندگان در میان جمع قرار می گرفتند و نظرات آنان را می شنیدند در بخش هایی از مغز که با تفکر و استدلال در ارتباط است نوعی کم کاری دیده می شود.
ما زمانی که خلاف جهت شنا می کنیم و همرنگ جماعت نیستیم بخشی از ذهن ما فعال می شود که مرکز احساس ما از جمله ترس است. به عبارتی دیگر، ساز مخالف زدن بدون اینکه بخواهیم و بدانیم ما را می ترساند.

تجویز راهبردی:

تبعیت از اکثریت را به رفتار موش های صحرایی تبیه می کنند که به صورت یک گله با هم حرکت می کنند. رفتار«گله ای» یا «رمه وار» در همه حوزه های دیده می شود.
برای این معضل چه می توان کرد؟

  • در مواردی که تشخیص می دهید کار درست چیست ولی از متفاوت بودن می ترسید تصمیم خود را از دیگران پنهان کنید. پنهان کردن تصمیم(که البته در همیشه موارد امکان پذیر نیست) می تواند درد ناشی از احساس تنهایی را شما را کنترل کند
  • فکر کردن انرژی و زمان می برد، ما آن قدر فرصت و ظرفیت نداریم که در مورد همه ی تصمیماتمان آنالیز دقیق کنیم بنابراین تبعیت از جمع گاهی یک الزام ناگریز می شود اما می توان برای تصمیم های مهم رفتار متفاوت را برگزنید.شنا بر خلاف جهت آب یک مهارت است که با تمرین بدست می آید. یاد بگیریم ترس ها و درد هایمان را مدیریت کنیم.
  • ناهنجارها و غیر متعارف ها را پیدا کنید.تنهایی سخت است ولی شناخت افراد مثل شما که بر خلاف جریان عمومی هستند درد تنهاییتان را کم تر می کند.

اثر پروانه ای:

نظریه ای  است که می گوید بال زدن پروانه در یک گوشه از جهان می تواند پیامد های مخربی را د رگوشه ای دیگر از دنیا بر جای بگذارد مثل ایجاد طوفان های ویرانگر. البته این بیان سمبلیک برای درک بهتر موضوع است و به این معنا نیست که چنین چیزی واقعا اتفاق می افتد.
این نظریه توسط ادوارد لورتز که برای شبیه سازی و پیش بینی وضع آب و هوا، برنامه ای نرم افزاری نوشته بود مطرح شد.
او زمانی که می خواست این برنامه را اجرا کند، متوجه شد که تغییری بسیار کوچکی در یکی از ثابت ها، می تواند خروجی برنامه و پیش بینی آینده از اساس تغییر دهد .این مسئله،نقطه اغاز توجه او به اثر تغییرات کوچک بود .
امروز اصطلاح اثر پروانه ای در واقع استعاره ای است که به این واقعیت اشاره دارد که یک رویداد کوچک و ناچیز چگونه می تواند تغییرات بزرگی را پدید آورد.در زندگی همه ما کم یا بیش اتفاقاتی می افتد که سراسر زندگیمان را به صورت بنیادین تحت تاثیر خود قرار می دهد ،شاید یک ملاقات ساده ،سه ثانیه تاخیر در زمان بیرون رفتن از خانه،قبولی در رشته و دانشگاهی خاص ،زنجیره ای از رویداد های دیگر در زندگیمان شود و همه چیز را برای همیشه تغییر دهد.گاه می تواند اوضاع به مراتب پیچیده تر از این ها هم باشد.مثلا اگر درخواست آدولف هیتلر در اکتبر 1907 در تحصیل در آکادمی وین اتریش پذیرفته شده بود چه بسا او باقی عمر خود را به عنوان یک نقاش در گوشه ای از جهان میگذراند و اساسا شاید جنگ جهانی دوم اتفاق نمی افتاد .

دارن هاردی در کتاب اثر مرکب خود از اثر پروانه ای با نام اثر موجی یا فزاینده یاد  می کند. و بیان می دارد که اعمال و افعال مثبت و منفی اگر تداوم پیدا کنند و تکرار شوند،  غیر اثر خود اثر موجی نیز به دنبال دارد و آثار و نتایج  ناخواسته و غیر منتظره ای را در پی خواهد داشت.

خودخدمت گرایی:

گاهی در برخی افراد ،ذهن موفقیت را به خود فرد و تواناییش نسبت می دهد و شکست را به عوامل بیرونی.ذهن تمایل دارد خود را از هرآنچه تهدید و آسیب می پندارد دور نگه دارد.این تمایل گاهی چنان قوت می گیرد که خطا و توهم ایجاد میکند.دانش اموزی را فرض کنید که هربار که نمره خوبی می گیرد ،آن را به تلاش و استعدادش نسبت می دهد و بر عکس اگر نمره اش خراب شود همه کاسه و کوزه ها را سر معلم و سوالات بد امتحان می شکند و یا مربی فوتبالی که هربار تیمش ببازد  زمین، داور و خشونت تیم حریف و خلاصه همه چیز را جز خودش مقصر میداند.

مسئولیت شکست های خود را بپذیرید تا بتوانید تحلیل درستی از علل ایجاد آن داشته باشید.

شما چه قدر به خود خدمت گرایی مبتلا هستید؟

                                                            برگرفته از نوشته های دکتر مجتبی لشکر بلوکی ، کتاب روان شناسی مالی و کتاب اثر مرکب