این جملات برای شما آشنا نیست؟
فایده ای نداره من هر چقدر هم تلاش کنم این درس را یاد نمی گیرم؟
من در این رشته آینده ای ندارم چون علی رغم تمام تلاش هایم به نتیجه نرسیده ام
درس خوندن و نخوندن من اصلا فرقی نمی کنه
از دست من کاری ساخته نیست
احتمالا همه ما در شرایط خاص از قبیل فشار های خانوادگی و تحصیلی و بطور کلی شکست ها و ناکامی ها دچار چنین احساسی شده ایم و بدنبال آن نسبت به خود و توانمندی هایمان احساس و برداشت منفی پیدا کرده ایم، بطور طبیعی این احساس باید کوتاه مدت باشد و بعد از مدتی بهبود پیدا کند اما در برخی از افراد این اتفاق تبدیل به حالتی از ناامیدی و سرخوردگی می شود. سیگلمن روانشناس معروف از این احساس تحت عنوان «درماندگی آموخته شده» یاد می کند. آزمایش او روی سگ هایش بخوبی این احساس را نشان می دهد.
سگهای سینگلمن: سه سگ را انتخاب می کنیم و آن ها را در شرایط مختلف قرار می دهیم:
روز اول:
- قرار دادن نخستین سگ داخل اتاقی که به وسیله ی مانعی به دو بخش تقسیم شده بود و دادن شوک الکتریکی در یک بخش .آموزش به او برای فرار از شوک از طریق بلند کردن و گذاشتن او در آن سوی مانع، بنابراین حیوان یاد گرفت که اگر از مانع عبور کند می تواند از درد دوری کند.
- قرار دادن سگ دوم در موقعیتی که هر جا می رفت به او شوک وارد می شد، بنابراین حیوان آموخت برای از بین بردن درد کاری از آن ساخته نیست.
- قرار دادن سگ سوم در اتاقی که هیچ جا شوک وجود ندارد.
و اما روز دوم:
تغیر محیط، محیطی که هیچ شباهتی با محیط پیشین نداشت، جز اینکه آنجا هم مثل جای پیشین با مانعی به دو بخش تقسیم شده بود اما مانعی بسیار کوتاه تر سگ اول را در اتاق گذاشتند و در یک سوی آن حیوان شوک وارد کردند، بی درنگ به یاد آورد که می تواند جلوی درد را بگیرد بنابراین دست به کار شد و با پرش از روی مانع، درد را متوقف کرد.
سگ سوم وقتی در یک سوی اتاق به او شوک وارد کردند همان گونه که انتظار می رفت کمی حیران شد. او نمی دانست برای دوری از شوک چه باید بکند اما آنقدر به تغییر رفتارش ادامه داد تا سرانجام یاد گرفت برای متوقف کردن درد باید از روی مانع بپرد. هر گاه حیوان را در سوی دردناک اتاق می گذاشتند بی درنگ به سوی دیگر می پرید. او چگونگی از بین بردن درد را یاد گرفت ولی سگ دوم در اثر شرطی شدن یاد گرفته بود مانند گذشته نمی تواند برای از بین بردن درد کاری انجام دهد یعنی به درماندگی آموخته شده دچار شده بود پس هیچ تلاشی برای فرار انجام نمی داد.
ما ممکن است برای رسیدن به هدف مشخصی مانند تحصیل، راه اندازی یک کسب و کار جدید، کاهش وزن و … بارها و بارها تلاش های مداوم و مکرر انجام می دهیم اما نهایتا موفق نمی شویم و به هدفمان نرسیده باشیم از آن پس در مورد همین هدف یا اهداف مشابه دیگر تلاش نخواهیم کرد زیرا تلاش های قبلی ما ناکام مانده اند در واقع می آموزیم که تلاش و کوشش با پیشرفت مرتبط نیست.
این درک منفی از خود موجب تامل، بدبینی، کاهش خلاقیت، بی تفاوتی و منفعل شدن نسبت به شرایط، از دست دادن انگیزه و عزت نفس و در نهایت در اوج آن افسردگی و سرخوردگی است. تحقیقات و آزمایش های تکمیلی بر روی انسان نشان می دهد حدود یک سوم انسان ها در چنین شرایطی به درماندگی دچار نمی شوند.
تجویز راهبردی:
- برای مبارزه با درماندگی آموخته شده می توان از تکنیک خرد کردن اهداف استفاده کرد.
این تکنیک با طی کردن موفقیت های کوچک اعتماد بنفس و امید را افزایش می دهد.
به جای سنگ بزرگ، از کارهای کوچک و قله های کوتاه شروع کنید. به این واسطه اعتماد بنفس و روحیه عمل گرایی و اراده تان افزایش پیدا می کند و ناامیدی کم تر ایجاد شده، بنابراین می توانید درماندگی آموخته شده را به توانایی آموخته شده بدل کنیم.
- داستان شکست افراد موفق را بخوانید.
تصورات محدود کننده انسان بیش تر از اینکه محصول شرایط باشند، نتیجه تفکرات و موانع ذهنی فرد است.
بدترین نوع شکست از دست دادن اشتیاق است اگر شخصی تمام هستی خود بجز اشتیاق را از دست بدهد می تواند دوباره به موفقیت دست یابد.
داستان اخراج استیو جابز از شرکت اپل، اخراج ادیسون از مدرسه بخاطر نسبت دادن هوش پایین به او و نمونه های بسیار دیگردر تغییر نگرش شما کمک میکند.
برگرفته از کتاب نیروی باورها را دریابید نوشته آنتونی رابینز